امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

امیرحسین

زهرا خانومی!

این جیگر ما زهرا بانو دختر عمه امیرحسین خان هنوز نیومده! خودشو چسبونده تودل مامانشو نمی خواد بیاد! روز شمار بالای وبلاگش زده 9 ماه و 4 روز  تو دل مامانش! هر چی امیرحسین عجله داشت و زود اومد زهرا ریلکس نشسته! امروز آبجی کوچیکه خودم-کوچیک سابق ماشالله الان دوتای من شده!!- را دیدم. حالش خوب بود. الحمدلله. با هم رفتیم ختم مادربزرگ شوهر خواهرم که تازه در گذشته.  ضمنا این خبر دسته اول را هم بدهم که امروز آبجی خانوم ما رفته ویزیت دکتر و دکتر گفته اواخر هفته بیا برای زایمان. بچه خوب وزن گرفته 3.5 تا 3.7 کیلو(ماشالله). خلاصه همین!  بماند که هر تلفنی که زنگ میزند همه به هم میگوییم زهرا داره میاد. به قول یکی از شاگرادام" یه وعضی شد...
30 بهمن 1391

بدون عنوان

دوست عزیزی با نام"........." نظر جالبی برامون توی پست "نسل چهارم" گذاشته. از همه دوستان و خوانندگان دعوت میکنم به نظرات این بخش حتما سر بزنند.
28 بهمن 1391

مرد خانه ما!

این روز ها بار خیلی از کارهای خانه ما به دوش پسر کوچکمان است. مثلا چند روز قبل پسرم  رفت و برای مادر بزرگش ماست خرید. البته به همراه پدر بزرگ. سه شنبه با باباش رفت و برای مادری رب گوجه فرنگی خرید. دیروز که بابایی می خواست به ما ناهار قبولی درساشو بده با باباش دوتایی رفتن بیرون تا غذا بگیرنو تازه وسط راه عمه و زهرا را که تو دل عمه است را هم دیدن. امیرحسین عمه جونیشو با خودش برده پیاده روی! اما امروز از صبح نق می زد. منو بابایی هم که توی آشپزخانه مشغول تکاندن آشپزخانه بودیم. احتمالا داره دندون در میاره. شب پدر بزرگ و مادری می خواست برن پیاده روی.امیرحسین هم تندی حاضر شد و آنها رو برد پیاده روی. تازه شیرینی فروشی هم رفت و برای مامانش شیرین...
27 بهمن 1391

ولن تاین!!!!

نمی دونم اساسا ماجرا از کجا شروع شده. افسانه بوده یا واقعیت! ولن دختره بوده تاین پسره بوده؟! یا بلعکس! یا نه ولن تاین کلهم اجمعین یه آدم بوده؟! یا نه اسمش ولن بوده با تایم جمع شده شده زمان ولن! اصلا کدومشون کشیش بودن؟ یا نه یکیشون راهبه بوده؟ بینشون عشقولانه بوده یا نه؟ قصدشون!قصدشون ازداواج بوده یا نه! اصلا شاید باهم ازدواج کرده بودن؟ نکرده بودن؟ می خواستن بکنن؟ هیچ کدام؟ اتاق سوسمارها؟!! خلاصه که اگه یه جستجو توی اینترنت بکنید مثل من حسابی گیج میشین! اما اونچه از این فرهنگ مهاجم غربی به ما رسیده اینه که دختر ها و پسرهای عاشق(!) توی این روز یعنی 25 بهمن برای هم هدیه می خرند. اونچیزی که در کتب و سایتها از اعمال این روز درج شده موکد کردن خر...
26 بهمن 1391

نسل چهارم

امروز من و بابایی و پدربزرگ و مادری ساعت 10:30 برای راهپیمایی 22 بهمن به سمت خیابان آزادی حرکت کردیم. چون تراکم خودرو زیاد بود ماشین را خیلی دورتر پارک کردیم. امیرحسین در مسیر حرکت به سمت خ آزادی در کالسکه اش خوابش برد: امیرحسین و پدر بزرگ:(پلاکارد جلوی کالسکه کار مادریست) وقتی بیدار شد تقریبا به خ آزادی رسیده بودیم: امان از دست بابا که مدام عینکشو به چشم پسرش میزنه! اینم نسل چهارم انقلاب، وارث فردای روشن:   ...
22 بهمن 1391

آتلیه2

امروز امیرحسین پدربزرگ را برد دوغ بخره!!! دومین خرید امیرحسین با پدربزرگ بود. بعد از ظهر که بابا آمد گفت دوربینو بیار از این لباس امیرحسین عکس بگیریم. من هم از فرصت استفاده کردم یک دست لباس دیگر اوردم و تن امیرحسین کردم  تا حالا که بابایی اتلیه شو باز کرده چندتا عکس بگیریم.  عکسها در ادامه مطلب می باشد. این اولی به اصرار بابا: قبل از آتلیه در حال آماده شدن: بعد از آتلیه ...
21 بهمن 1391

ماموریت...

ساعت ٣:١٥ دقیقه نیمه شب است. از ماموریت برگشته ام!! ماموریت بردن ٤٩ دانش آموز به مشهد. گرچه نه از حق ماموریت خبری است نه از اضافه کار!! دلم برای امیرحسین و مامان گلش اینقدر شده: "." شاید هم کمتر. امیرحسین منزل مادر بزرگش هست. قرار بود به همسرم پیامک بدم که اگر بیدار بود بروم آنجا. منتهی جواب پیامکم را نداد. حتما خواب هستند. رسیدم خانه مادر و پدر خودم بیدارندو چندتا از عکس وفیلمهایی که تازه از امیرحسین گرفته اند را نشانم میدهند. چقدره این چند روز بزرگ شده!!خاطراتم را خواهم نوشت...
20 بهمن 1391

خاله ایانه

سلام به همگی. خوبین؟ همین اولش بگم که منظور از خاله ایانه مثل متن های پدرانه بابای امیرحسینه!! راستش یه خاطره عبرت آموز یادم اومد که دلم نیومد نگم. من یه دخترخاله دارم که روی وسایل الکترونیکیش خیلی حساسه.! حساسیتش هم انقدر زیاده که به هیچ عنوان سی دی رو حتی با دستمال کاغذی تمیز نمیکنه!! میگه روش خش میفته !!!!!!! اینی که میگم اصلا غلو نمیکنما! هروقت یه سی دی میخواد بهم بده ازم قول میگیره که تمیزش نکنم!!!!!!! حساب کنین یه همچین فردی چه حساسیتی روی ال سی دی کامپیوترش داره !! اونم از نوع سامسونگ نو نوووووووو!!!!! این بنده خدا یه خواهرزاده داره که خیلی شیطونه. البته ناگفته پیداست که خواهرزاده اونم از نوع مذکره !! اسمشم کوشاس. الان 7 سالشه. ی...
17 بهمن 1391

آن روزکه من پدر شدم2...

آخرین درس دوران زندگیم را پاس میکنم! انتقال حرارت هدایت.17 میشود و من دیگه پشت دستم را داغ می کنم که بخواهم سر کلاس درس بنشینم. خداحافظ میز و کلاس و تخته وایت برد. بعد از 20 سال! معدلم میشود 17.66. اینها را نوشتم تا یادم باشد کی و چطور با کلاس درس خداحافظی کردم.  اما بعد. ما منتظر یک دردانه دیگر در جمع خانواده یمان هستیم. زهرا خواهر زاده نازنیینم. به همین بهانه دیشب یکبار دیگر آرشیو تولد امیرحسین را مرور می کردم. خاطره " آن شب که من پدر شدم " را دوباره خواندم. امیدوارم این شب برای خواهرم راحتتر سپری شود. انتهای پست نوشته بودم ادامه دارد! همسرم هم امشب داشت همین مسیر را طی می کرد و این مطلب را دوباره می خواند. به آخرش می رسد می گو...
14 بهمن 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد